کد مطلب:304402 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

تفارق مکتب های اخلاقی
برای تربیت مردم، چاره ای نیست، جز آنكه روح و جان آنان را از رذائل و پلیدی پاكیزه ساخت و به فضائل و پاكی و پاكیزگی آراست؛ زیرا اساس و بنیان همه كارهایی كه از آدمی سر می زند، صفات روحی و باورهای قلبی اوست و تا این بنیان پاك و پاكیزه نشود، كارهای نیك و شایسته از او بروز نخواهد كرد:

قُلْ كُلٌّ یَعْمَلْ عَلی شاكِلَتِهِ. [1] بگو: هر كس بر حسب ساختار [روانی و بدنی خود عمل می كند.

راغب اصفهانی گوید: شاكِلِه، به معنای خُلْق و خوی است: «عَلی شاكِلَتِهِ، ای عَلی سَجِیَّتِهِ الَّتی قَیَّدَتْهُ، وَ ذلِكَ اَنَّ سُلطانَ السَّجِیَّةِ عَلَی الْاِنْسانِ قاهِرٌ. یعنی اگر خُلق و خوی آدمی را شاكله نامیده اند، برای آن است كه آدمی را محدود می كند و او را وا می دارد تا به مقتضای آن، رفتار كند». [2] به هر حال، این آیه شریف، رفتارهای انسان را مبتنی بر شاكله او، یعنی خُلق و خوی او می داند، چنانكه گفته اند: «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» و از آنجا كه دینهای آسمانی، به ویژه اسلام - كه جامع ترین آنهاست - یك برنامه تربیتی است و در پرداختن به انسانها دارای روشی بر اساس نظام اخلاقی خاصّ خود است. آنچه را كه در زبان علم و عُرفِ عالمان اخلاق، «تهذیب اخلاق» می نامند، با عنوان «تزكیه نفس» بدان پرداخته و اساساً یكی از عمده ترین بخش های معارف و تعالیم دینی و فلسفه عالی بعثت را همین تزكیه می داند:

هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْاُمّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَكّیهِمْ. [3] اوست آن كس كه در میان بیسوادان فرستاده ای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند.

پیامبر اكرم(ص) می فرماید:

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الْاَخْلاقِ. [4] یعنی برانگیخته شدم تا صفات پاكیزه و شرف اخلاقی را به تمام و كمال، بیاموزم و در انسانها پرورش دهم و آنان را به سرمنزل اعلای فضیلت و اخلاق برسانم.

اكنون كه دریافتیم تزكیه نفس و تهذیب، مهمترین عنصر در سالم سازی جامعه انسانی و هدفدار كردنِ آن است، لازم می نماید كه گذر و نظری به طور اجمال، بر مسلك های معروف اخلاقی داشته باشیم تا با هدایت الهی، به صراط مستقیم و به تعبیر قرآن كریم به «راه اَقومِ» [5] سلوك انسانی دست یابیم. یك، تهذیب اخلاق به لحاظ منافع و مصالح دنیایی و كسب محبوبیّت، و مبتنی بر آرای پسندیده (آنچه را كه مورد ستایش مردم است)؛ مانند عفّت نفس، یعنی كنترل خواهشهای نفسانی، و یا قناعت (به معنای بسندگی به آنچه خود دارد)، و نیز چشم پوشی از آنچه در دست مردم است. اینها دو خصلت پسندیده و ستایش برانگیز است؛ چرا كه مایه عزّت و شكوهمندی و بزرگیِ انسانِ عفیف و قناعت پیشه است، بر خلاف بدكارگی و ناپارسایی و آزمندی و طمع ورزی كه موجبِ پستی و فرومایگی و فقر و ذلّت آدمی است و این، همان مسلك اخلاقی است كه میراث یونان باستان است و برای تربیت انسان دنیازده یونانی است. دو، تهذیب اخلاق و تزكیه نفوس به لحاظِ منافع معنوی و آخرتی (غایات اخروی) است؛ یعنی برای دستیابی به نعمتهای بهشت و رهایی از عذابهای جهنّم است و این، مسلكی است كه پیامبران، آن را در جامعه بشری رواج داده اند و قرآن كریم نیز در بسیاری از آیات خود به ترویج و تأیید این مسلك، برخاسته است:

اِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُم بِاَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوراة وَ الْاِنْجیلِ وَ الْقُرْانِ وَ مَنْ اَوْ فی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِكُمْ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ. [6] در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به بهای اینكه بهشت برای آنان باشد، خریده است؛ همان كسانی كه در راه خدا می جنگند و می كشند و كشته می شوند. این، به عنوان وعده حقّی در تورات و انجیل و قرآن به عهده اوست؛ و چه كسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله ای كه با او كرده اید، شادمان باشید و این، همان كامیابی بزرگ است.

وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ اِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْاَبْصارٌ. و خدا را از آنچه ستمكاران می كنند، غافل مپندار، جز این نیست كه كیفر آنان را برای روزی به تأخیر می اندازد كه چشمها در آن خیره می شود.

علّت اینكه پیامبران، این مسلك اخلاقی را رواج داده اند و قرآن كریم نیز بدان پرداخته و مسلمانان را بر اساس آن تربیت می كند، این است كه جهان، اساساً جهان داد و ستد و سوداگری است و آدمیان، به لحاظ استعدادها و قابلیت هایی كه دارند، تنها دستیابی به بهشت و نعمتهای آن، و رهایی از جهنّم و عذابهای آن را مِلاك سعادت و شقاوت خود می دانند. برای همین، در عبادتها و كارهای نیك نیز شوق بهشت و بیم و هراس از جهنّم، انگیزه آنان است. بدیهی است، مادام كه انسانها نتوانند خود را از جاذبه و دافعه سوداگری آزاد كنند و مادام كه منطق آن بر پایه همین داد و ستدها و سوداگری هاست، هیچ راهی برای تصعید حیات كمالی آنها وجود ندارد، جز آنكه ویژگی سوداگری انسان در مسیر حیات ابدی اش هدایت گردد؛ یعنی انسانی كه سوداگری و دستاوردهای فكری و مالی و زندگی اش ریشه در طبیعتِ خودگرایِ حرص آلودش دارد و دو پدیده پاداش و كیفر، از امور حتمی و ضروری زندگی اوست، به گونه ای تربیت شود كه سرمایه ها و استعدادهای مادّی و معنوی خویش را جز در اِزای سعادت ابدی عرضه نكند، و زندگی جاودانه خود را در برابر متاعِ اندك دنیا، تباه نسازد و از گروهی نباشد كه خدای سبحان، درباره آنان فرموده:

قُلْ اِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَ اَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ اَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ. [7] به آنان بگو: زیانكاران، در حقیقت كسانی اند كه به خود و كسانشان در روز قیامت، زیان رسانده اند. آری! این همان خسران آشكار است.

برای همین فاطمه(س) در این قسمت، بعد از تبیین هدفداری جهان و انسان، به این دو حكمت اساسی (پاداش نیكی ها و كیفر بدی ها) اشاره می نماید كه خداوند حكیم، انسانها را عبث و بیهوده نیافریده است و هر انسانی، در گروِ اندیشه ها و خُلق و خوی ها و رفتارهای خویش است، و وجود آدمی، كتابی را مانند است كه خود، به دست خویش در این دنیا نگاشته و فردای پس از مرگ، ناگزیر از مطالعه آن خواهد بود:

اِقْرَأْ كِتابَكَ كَفی بِنَفْسِكَ الْیَوْمَ عَلَیْكَ حَسیباً. [8] نامه ات را بخوان؛ كافی است كه امروز خودت حسابرس خود باشی.

بنابراین، ثواب و عقاب، و پاداش و كیفر را در فرجام تلاشهای هدفمندانه انسان قرار داد، تا در هنگام عبور از گذرگاهِ دنیا، سرمایه های معنوی و استعدادهای خدادادی خود را در برابر متاعِ اندك دنیا و بهره مندهایش سودا نكند و به راههای امن و سلامت - كه پایانش بهشت ابدی و رهایی از عذاب دردناك جهنّم است - راه یابد.

چكیده آنچه كه در ارتباط با دو مسلك اخلاقی آوردیم، این بود كه مسلك اوّل، از آنِ حكیمان و بر اساس باورهای عمومی و اجتماعی است؛ یعنی داوری ها و ستایشها و سرزنشهای افراد یك جامعه درباره خوبی ها و بدی ها و به تعبیر دیگر، اخلاقی مبتنی بر آرای محموده است و مسلك دوم - كه منادی آن، پیامبران الهی هستند و تعالیم اسلامی نیز به تأیید و ترویج آن پرداخته است - تهذب اخلاق و تربیت انسانها به لحاظِ غایتهای اخروی (پاداش نیكی و كیفر بدی ها) است. امّا مسلك سوم، برای تهذیب و تزكیه آدمی كه ویژه قرآن كریم و سنّت معصومان(ع) است، مسلك اخلاقی مبتنی بر توحیدِ ناب و عشق و محبّت به خداوند سبحان است. توضیح اینكه اساساً آدمی هر كاری را كه برای جز خشنودی خداوند و تقرّب به ذات مقدّسش انجام می دهد، در انجام آن كار، یا در جستجوی عزّت و بزرگی و احتشام است و یا برای جبران ضعف و نقص خود، در طلب قدرت و نیرومندی است، و این هر دو (عزّت و قدرت)، هر چه هست، از آنِ خداوند است:

اِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعاً. [9] عزت - توانایی و غلبه - یكسره از آن خداوند است.

اَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمیعاً. [10] تمام توان[ها] از آنِ خداوند است.

امام علی بن الحسین(ع) فرموده است:

اللَّهُمَّ اِنّی اَخْلَصْتُ بِانْقِطاعی اِلَیْكَ وَ اَقْبَلْتُ بِكُلّی عَلَیْكَ وَ صَرَفْتُ وَجْهی عَمَّنْ یَحْتاجُ اِلی رِفْدِكْ وَ قَلَبْتُ مَسْئَلَتی عَمَّنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِكَ وَ رَأَیْتُ اَنَّ طَلَبَ الْمُحْتاجِ اِلَی الْمُحْتاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ.

فَكَمْ قَدْرَاَیْتُ یا اِلهی مِنْ اُناسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَیْرِكَ فَذَلُّوا وَ رامُوا الثَّرْوَةَ مِنْ سِواكَ فَافْتَقَرُوا وَ حاوَلُوا الْاِرْتِفاعَ فَاتَّضَعُوا، فَصَحَّ بِمُعایَنَةِ اَمْثالِهِمْ حازِمٌ وَفَّقَهُ اعْتِبارُهُ وَ اَرْشَدَهُ اِلی طَریقِ صَوابِهِ اِخْتِیارُهُ فَاَنْتَ یا مَوْلایَ دُونَ كُلِّ مَسْئُولٍ مَوْضِعُ مَسئَلَتی وَ دُوْنَ كُلِّ مَطْلُوبٍ اِلَیْهِ وَلِیُّ حاجَتی، اَنْتَ الْمَخْصوُصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتی لا یَشْرَكُكَ اَحَدٌ فِی رَجائی وَ لا یَتَّفِقُ اَحَدٌ مَعَكَ فِی دُعائِی وَ لا یَنْظِمُهُ وَ اِیَّاكَ نِدائی لَكَ یا اِلهی وَحْدانِیَّةُ الْعَدَدِ، وَ مَلَكَةُ الْقُدرَةِ الصَّمَدِ وَ فَضیلَةُ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ وَ دَرَجَةُ الْعُلُوِّ وَ الرِّفْعَةِ وَ مَنْ سِواكَ مَرْحُومٌ فی عُمْرِهِ مَغْلُوبٌ عَلی اَمْرِهِ مَقْهُورٌ عَلی شَأْنِهِ مُخْتَلِفُ الْحالاتِ مُتَنَقِّلٌ فِی الصِّفاتِ فَتَعالَیْتَ عَنِ الْاَشْباهِ وَ الْاَضْدادِ وَ تَكَبَّرَتَ عَنِ الْاَمْثالِ وَ الْاَنْدادِ فَسُبْحانَكَ لا اِلهَ اِلّا اَنْتَ. [11] خدایا! همانا كه من به بُریدنم از غیر و به پیوستنم به تو، دل را پیراسته ام، و سراپا به سوی تو روی آورده ام، و از كسی كه خود به عطای تو محتاج است، روی بر تافته ام، و دستِ مسئلت از جانبِ آنكه خود از فضل تو بی نیاز نیست، گردانده ام؛ و دانسته ام كه خواهشِ محتاج از محتاجِ دیگر، دلیل سفاهتِ [12] رأی و گمراهی عقل اوست؛ زیرا چه بسا مردمی را دیده ام ای معبود من، كه به وسیله غیر تو عزّت طلبیدند و خوار شدند، و از دیگری ثروت خواستند و فقیر شدند، و قصد بلندی [مقام]كردند و پست گشتند. پس در اثرِ مشاهده امثال ایشان، پیش بینی آن شخصِ دوراندیش، درست درآمد كه عبرت گرفتنش او را موفّق ساخته بود و آزمایشش او را به راه راست رهبری كرده بود و از این جهت، مرجع خواهش من ای مولای من، تویی، نه مسئول دیگر، و متصدّی حاجتم تویی، نه مطلوب دیگر. پیش از هر مدعوّی، تو مخصوص به دعای منی، در حالتی كه هیچ كس در نظر امید من با تو شریك نیست، و هیچ كس در دعای من با تو برابر نیست، و ندای من، هیچ كس را با تو در نمی پیوندد.

ای معبود من! یگانگی ذات و صفات یا «وحدانیّت عدد» و اراده نیروی نفوذناپذیر و افزون از حد، و كمال توانایی بر هرگونه تصرّف، و نیرومندی بر هر كار دشوار، و منزلت علوِّ سلطان و رفعتِ شأن، مخصوص توست، و ماسوای تو در دوره عمر خود، به چشم شفقت، منظور، و در امورِ خود، مُسخّر و مجبور، و در كار خود، مغلوب و مقهورند و از حالی به حالی متحوّل، و از صفتی به صفتی منتقل می شوند. پس تو از داشتن اشباه و اضداد، برتر، و از مقایسه امثال و اَقران، بزرگتری. پس منزّهی تو، معبودی جز تو نیست.

یكی از عمده ترین بحثها در معارف توحیدی قرآن كریم، بحث اسمای حسنای خداوند است:

...اَللَّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ لَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی. [13] ... خدایی كه جز او معبودی نیست و نامهای نیكو به او اختصاص دارد.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا اِلهَ اِلّا هُوَ خالِقُ كُلِّ شَیْ ءٍ. [14] این است خدا، پروردگار شما هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریننده هر چیزی است.

و دهها آیه از این قبیل كه توحید را در ظریف ترین شكل آن - كه ویژه معارف محمّدی است - تبیین می كنند و در دعاهای رسیده از معصومان(ع) مانندِ دعای شریف جوشن كبیر كه با بر شمردنِ نامهای نیكو و دلنشین خداوند، آدمی را مدهوش و مست باده توحید می كند و جمال و زیبایی و قدرت و علم و رحمت و لطف و دیگر كمالاتِ آن معشوق دلربا و نازنین را به تماشا می گذارد تا شیفتگان قرب و وصال را از تخته بندِ تن و سراچه طبیعت، به طربسرای عزّت و استغنا از غیر بخواند و جان او را چون قطره، به دریای عظمت و عزّت و قدرت الهی پیوند دهد.

اگر آدمی توحید نابِ قرآنی را دریابد و در سلوكِ به سوی مقصد، از مرحله علم و ایمان و شهود بگذرد و به مقام فنای در حق دست یابد، جز «وَجْهُ اللَّه» همه را تباه و باطل می بیند و با نشستن بر اوجِ قلّه معرفتِ جمال و قدرت و عزّت مطلق، بهشت و جهنّم را كه بر دامنه های قلّه مقصد اویند، زیر پا می نهد و مُشرف بر آنها به «وجه اللَّه» می نگرد. آری! كسی كه با چنین خدایی نردِ عشق باخته باشد، دیگر جایی برای غیر او در وجودش باقی نمی ماند و دلش پایگاهِ معرفت و محبّت و عشق به خداوند است؛ چرا كه هر چه غیر اوست، در دیده خدابینش هیچ است و هیچ. كسی كه ژرفای جانش را عشق پرورگار لبریز كرده است، همه چیز در نگاهش خُرد و ناچیز است. كسی كه سخت خاطرخواه اوست: «قَدْ شَغَفُها حُباً» و وجودش سرشار از دلبردگی است، پلیدی و پلشتی به حوزه هستی او راه ندارد. او دیگر نه تنها گناه نمی كند و به آلودگی و ناپاكی نزدیك نمی شود؛ بلكه اندیشه لغزش و گناه را نیز از خود دور می دارد. برای همین، امیرالمؤمنین علی(ع) فرموده:

لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلی مَعْصِیَتِهِ لَكانَ یَجِبُ اَنْ لا یُعْصی شُكْراً لِنِعمَةٍ. [15] حتّی اگر خداوند، انسان را در ارتكاب گناه، تهدید هم نكرده باشد، به پاس نعمتش می سزد كه از فرمانش سرنپیچد.

بنابراین، این چنین نیست كه آدمیان تنها برای خوشایند و ستایش دیگران، و یا به لحاظِ وعده بهشت و تهدید به جهنّم و بر اساس نظام سوداگری - اگر چه سوداگری پسندیده - كارِ نیكی را انجام دهند و از ناشایستگی ها دوری كنند؛ بلكه نُخبگانی نیز هستند كه همّت والایی دارند و هستی را زیر پا نهاده و با خالق هستی، نردِ عشق باخته اند. اصولاً اقدام های مفید در راه خدمت به انسان ها، از سوی كسانی انجام گرفته است كه در سر، حال و هوای سوداگری نداشته اند. در تفسیر كشّاف در روایتی به نقل از ابن عباس آمده است: حسن و حسین(ع) بیمار شدند و رسول خدا(ص) با گروهی از اصحاب و یاران از ایشان عیادت فرمودند. همراهانِ پیمبر(ص) به علی(ع) گفتند كه برای بهبود و سلامت فرزندانت نذر كن. آن حضرت به همراه همسرش فاطمه(س) و خدمتگزار منزل، فضّه، نذر كردند كه اگر این دو كودك، سلامت خود را به دست آوردند، سه روز، روزه بدارند. بعد از بهبود یافتن كودكان، علی(ع) از شخص یهودی به نام شمعونِ خیبری، سه مَنْ جو به عنوان قرض گرفت و فاطمه(س) مقداری از آن را به دستاس كشید، خمیر كرد و به تعداد افراد خانه، پنج قرص نان پخت و سهم هر یك را در سرِ سفره افطار پیش رویشان نهاد، تا روزه خود را افطار كنند. در این هنگام، شخصی بر درِ خانه ایستاد و گفت: «سلام و درود بر شما اهل بیت پیامبر! من مسكین و درمانده ای از مسلمانانم. مرا اطعام كنید كه خداوند، شما را از مائده های (غذاهای) بهشتی سیر گرداند». خانواده علی(ع)، غذای آن شب را به او دادند و خود، با مقداری آب افطار كرده، در حال گرسنگی قصد روزه فردا نمودند. به هنگام افطار روز دوم نیز یتیمی بر درِ سرای علی و فاطمه(ع) ایستاد و تقاضای غذا كرد. روزه داران، آن شب نیز به رسم شب پیش، غذای خود را به آن یتیم انفاق كردند. در شب سوم نیز اسیری آمد و آنها چونان دو شب پیش، غذای خود را به او دادند. فردای آن شب، علی(ع) دست فرزندان خود را گرفته، به محضر رسول خدا(ص) آمد. پیامبر(ص) این دو فرزند محبوبش را در حالی ملاقات كرد كه همچون جوجه ضعیف و ناتوان، از شدّت گرسنگی به خود می لرزیدند. برای آن حضرت، دیدن چنین صحنه ای سخت و ناگوار آمد و شدّت تأثُر خود را اظهار كرد. آنگاه با علی(ع) و فرزندانش به سوی فاطمه(س) آمد و آن بانوی بزرگوار را در محراب عبادت خود یافت؛ در حالی كه از شدّت گرسنگی در رنج و زحمت بود. پیامبر(ص) از دیدن این صحنه دلخراش، بسیار متأثّر و اندوهناك شد. در این هنگام، جبرئیل سوره انسان را آورد و او را به داشتن چنین خانواده ای از سوی خداوند، تهنیت گفت. [16] در این سوره خدای سبحان به توصیف و تعریف بی نظیری از اهل بیت پیامبر(ص) پرداخته است:

وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً. اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْكُمْ جَزآءً وَ لا شُكُوراً. [17] و به پاس دوستیِ خدا، بینوا و یتیم و اسیر را خوراك می دادند. [می گفتند]ما برای خشنودی خداست كه به شما می خورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم.

قرآن كریم، در این آیات به تعریف و توصیف نمونه هایی عالی از تربیت یافتگانِ مدرسه اخلاق كه بر اساس توحید و محبّت خداوند بنا شده، پرداخته است. در آیینه این آیات، چهره ای از دوستداران خدا را می بینیم كه جانشان لبریز از عشق و محبّت به جمیل مطلق است؛ زنان و مردانی كه در قلمروِ خدمت به خلق (عیال اللَّه) و سلوك انسانی و اجتماعی، از خود و منافع خود گذشته اند و هیچ گونه سودایی در سرندارند، جز «وجه اللَّه»، و چنان شیفته و بیقرارند كه جز خدا در نظرشان حقیر است و هیچ. خداوند، چنان با مهابت و بزرگی در دلشان نشسته است كه در این خدمت انسانی، از محدوده بهشت و نعمتهای آن گذشته و اندیشه هر گونه پاداشی را از سر بیرون كرده اند. «لا نُریدِ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لاشُكُوراً». [18] .

برای حُسنِ خِتام، این بخش را با گفتاری از امام علی ابی طالب(ع) در قلمروِ خدمتگزاری به انسانها و انجام تكلیف، در برابر پروردگار خویش، بدون چشمداشت از شكر و ثنای این و آن، و در سطحی بالاتر از شوقِ بهشت یا خوف و هراس از جهنّم، به پایان می بریم:

سزاوار است كسی كه جلال الهی در نظر او بزرگ، و مقام حق در قلبش با عظمت است، بجز حق، همه چیز پیش او كوچك باشد و سزاوارترین كس به این مقام، شخصی است كه نعمت خدا بر او افزون است و مشمول لطف و احسان خاص حقّ تعالی است؛ زیرا هر اندازه نعمت خدا بر كسی زیاد شود، حقّ خدا بر گردن او بسیار باشد و وظیفه اش سنگین تر. از بدترین حالات زمامداران در نزدِ صالحان، آن است كه گمان برده شود آنان، فخر و مباهات را دوست داشته، كارشان صورت خودستایی به خود می گیرد. من از این ناراحتم كه در گمان شما چنین خطور كند كه از تمجید و تعریف زیاد، خوشم می آید؛ ولی خدای را سپاس كه چنین نیستم و اگر هم دوست می داشتم كه مرا تمجید كنند، به دلیل خضوع در برابر عظمت و كبریایی پروردگار - كه ویژه اوست - آن را ترك می كردم. اگر چه برخی از مردم، در برابر تلاشها و مجاهدتهایشان، ستایش را دوست می دارند؛ امّا شما مرا با سخنان زیبای خود نستایید؛ زیرا من می خواهم خود را از مسئولیت حقوقی كه بر گردنم است، خارج كنم؛ یعنی حقوقی كه خداوند و شما بر من دارید كه به طور كامل از انجام دادن آن فراغت نیافته ام، و واجباتی كه به جای نیاورده ام و باید آنها را به مرحله اجرا در آورم: فَلا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمیلِ ثَنآءٍ لِاِخْراجی نَفْسی اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْكُمْ مِنَ البَقِیَّةِ فِی حُقُوقٍ لَمْ اَفْرُغْ مِنْ اَدائِها وَ فَرائِضَ لابُدَّ مِنْ اِمْضائِها. [19] تعبیر «لِاِخْراجی نَفسی» در فلسفه انجام تكلیف، تعبیر بسیار مهمّی است كه آن تكلیف شناسِ بزرگ، بر زبان جاری ساخته است و می گوید كه با ادای حقوق شما انسانها تكلیفم را انجام می دهم و انجام تكلیف، ریشه در رهاساختن نفسْ از جاذبه «خودطبیعی» و روانه ساختن آن به سوی خدا و به سوی شما انسانهاست كه جلوه گاه مشیّت او هستند. [20] .


[1] سوره اسراء، آيه 84.

[2] مفردات، مادّه «شكل».

[3] سوره جمعه، آيه 2.

[4] معجم بحارالأنوار، ج 4، ص 548.

[5] سوره اسراء، آيه 9.

[6] سوره توبه، آيه 111.

[7] سوره زمر، آيه 15.

[8] سوره اسراء، آيه 14.

[9] سوره يونس، آيه 65.

[10] سوره بقره، آيه 165.

[11] دعاي بيست و هشتم صحيفه سجّاديه.

[12] سفاهت: ابلهي، حماقت، بي عقلي، جاهلي كردن.

[13] سوره طه، آيه 8.

[14] سوره انعام، آيه 102.

[15] خورشيد بي غروب (نهج البلاغه)، حكمت 291.

[16] الكشاف، ج 4، ص 197.

[17] سوره دهر، آيه 9 - 8.

[18] در پايانِ سرنوشت اين نخبگانِ عرصه عشق و محبّت، آمده است: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»، (سوره انسان، آيه 21) و در تفسير آن، از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: «يُطَهِّرُهُمْ عَنْ كُلُّ شَي ءٍ سِوَي اللَّهِ»، (مجمع البيان، ج 1، ص 412)، پروردگارشان شرابي به ايشان نوشانيد كه «طهور» بود؛ يعني در نهايت پاكي بود و هيچ گونه قذارت و كدورت و پليدي يي باقي نمي گذاشت، و يكي از پليديه هاي دروني آدمي، غفلت از خداي سبحان است. شراب نابي است كه با نوشيدن آن، مست و مدهوش ساقي مي شوند و ديگر، غير او را نمي بينند.

[19] شرح نهج البلاغة، ابن ميثم، خطبه 207.

[20] براي توضيح بيشتر ر. ك: ترجمه و شرح نهج البلاغه، محمّد تقي جعفري، ج 12، ص 276 به بعد.